وبسایت اطلاع رسانی فارسی زبانان استرالیا | Voice Of Australia

| سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ | Tuesday 19 March 2024
» اجتماعی » مهاجرت و اعتیاد به کار زیاد

تاریخ انتشار : 1400/08/04 - 3:32

مهاجرت و اعتیاد به کار زیاد

صدای استرالیا - به لحاظ تاریخی در اقتصاد سرمایه داری سنتی، اشراف و نجیب زادگان همواره کار را عملی زشت و بی ارزش می‌دانستند که انحصارا مخصوص طبقه رعیت است و دور از شأن اجتماعی افرادی با جایگاه بالا.


صدای استرالیا – آیدین جواهریان در مطلبی در وبلاگ خود با عنوان مهاجرت و اعتیاد به کار زیاد” نوشت:

به لحاظ تاریخی در اقتصاد سرمایه داری سنتی، اشراف و نجیب زادگان همواره کار را عملی زشت و بی ارزش می‌دانستند که انحصارا مخصوص طبقه رعیت است و دور از شأن اجتماعی افرادی با جایگاه بالا. البته ایشان تعریف کار را به فعالیت‌های فیزیکی محدود می‌کردند هر چند بعد ها فعالیت‌های فکری نیز توانستند ارزش افزوده تولید کرده و کار محسوب شوند. کار در فرهنگ عمومی ارزش محسوب شده و باور عمومی بر این است که موجب دفع فساد و تباهی و تعالی فرد می‌شود. همچنان که صائب تبریزی می‌فرماید:

مرد را کار به ز بیکاری است
کاهلی، خبث و مردم آزاری است

به لحاظ مذهبی نیز دست کم در دین اسلام از کار به منزله نوعی عبادت یاد شده است. نتیجتا کمتر کسی در اینکه کار پدیده‌ای مثبت بوده که موجب رشد و تعالی اجتماع و فرد می‌شود شک دارد. اما سوال اینجاست که چه اندازه کار برای انسان مناسب است و آیا کار زیاد و افراطی به شکلی که انسان از سایر امور زندگی و بلاخص خانواده باز بماند، باز هم به رشد و تعالی افراد کمک می‌کند؟

بسیاری از مهاجرین کسانی هستند که با ویزاهای مهارتی وارد کشور مقصد می‌شوند و غالبا این بدان معناست که این افراد کارمندان و کارگرهایی متخصص هستند که احتمالا دانش و تخصص کار در شرکت‌های بزرگ و کوچک را دارا هستند. به بیان بهتر این بدان معنی است که این افراد آمادگی دارند تا روزانه بیشتر از نود درصد وقت مفید خود را در راه اهداف بیزینسی این شرکت‌ها مصرف کنند و در ازای آن مبلغ مشخصی پول به ازای هر ساعت کار دریافت کنند که معمولا هر دو هفته در میان یا بصورت ماهیانه به حساب ایشان واریز می‌شود.

از چند منظر موقعیت این کارمند/کارگر مهاجرهاقابل تحلیل است.

اول آنکه این افراد همواره مجبورند برای یک شرکت غالبا خصوصی کار کنند و این شرکت‌ها ترجیحشان بر استخدام نیروی کار جوان و پر انرژی است. پس اگر مهاجر قصه ما کم کم با افزایش سن احساس کرد که زودتر از سابق خسته می‌شود یا انرژی لازم برای کار را کمتر از سابق دارد ، لازم است به دروغ خود را پر انرژی و بسیار شاداب و با نشاط نشان دهد زیرا همواره افرادی با شرایط یاد شده در لیست استخدامی شرکت یا موسسات کاریابی قرار دارند که می‌توانند جای او را بگیرند. چه بسیار کارمندانی که برای مصاحبه یا در زمان کار ترجیح می‌دهند موهای خود را رنگ کرده و خود را آرایش کنند تا جوانتر و پر انرژی‌تر بنظر بیایند.

اصلاح فروش خود” یا Sale Yourselfاصلاحی است که به چگونگی “در نظر کارفرما آمدن” می‌پردازد و هزاران مقاله در باب آن چاپ و نشر گردیده. که به بررسی روش‌های جلب نظر و فروش مهارت‌های شخصی می‌پردازد.

همینطور اگر روزی بخاطر مشکلات خانوادگی یا مالی کارمند/ کارگر مربوطه در خود فرو رفته یا بی انگیزه شود لازم است قبل از ورود به شرکت حتما لبخندی تصنعی را چاشنی کار خود بکند زیرا شرکت به افرادی با انگیزه نیاز دارد و این بی انگیزگی حتی به ازای یک روز نیز می‌تواند امتیازی منفی در پرونده او ثبت کند.

دومین مسئله این است که کارمندان و کارگران بخش خصوصی حاضر هستند در ازای یک حقوق منطقی، تمام وقت مفید روزانه خود را به شرکت‌ها بفروشند تا در ازای دریافت آن حقوق بتوانند در کنار خانواده خود از لذت زندگی کردن بهره‌مند شوند. حال آنکه شرکت به گونه‌ای تمام وقت مفید افراد را در طول هفته اشغال می‌کند، که اساسا دیگر وقتی برای زندگی در کنار خانواده نمی‌ماند. مگر در آخر هفته که آن هم غالبا به انجام کارهای عقب افتاده یا خرید و نظافت منزل می‌گذرد. تصویر یک لایف استایل مدرن و موفق در ذهن غالب مهاجرین، کار بسیار زیاد و سنگین است.

باید پذیرفت که کار، موتور اقتصادی جوامع سرمایه‌داری و مصرف گرا است. هر چه کار سنگین تر و طولانی تر باشد به همان میزان اقتصاد هم شکوفاتر است.

جامعه مصرفی به شما می‌آموزد که خانواده موفق یعنی خانواده‌ای که کنار هم نیستند مگر چند ساعت در آخر هفته! زن، شوهر و بچه‌ها همگی صبح زود از خانه باید خارج شده و شب به خانه بازگردند. زن و شوهر معمولا همیشه سر کار هستند و بچه‌ها غالبا از شش ماهگی در مهدکودک‌ها بدور از والدین خود رشد می‌کنند. دست کم روزی هشت الی ده ساعت ! یعنی تمام روز را بچه‌ها در مهدکودک هستند و پایان روز بلافاصله بعد از ورود به خانه می‌باید برای خواب آماده شوند. تا فردا مجددا پر انرژی صبح زود همه با هم از خانه خارج شوند ! نتیجه اینکه بچه‌ها اساسا توسط والدین خود تربیت نمی‌شوند و به زبان مادری نمی‌توانند با والدین خود صحبت کنند. همچنین غذایی را می‌خورند که در مهد کودک طبخ شده و در نتیجه معمولا ذائقه بچه‌ها نیز با والدین خود بسیار متفاوت خواهد بود.

بر این اساس برنامه بچه‌هایی که مدرسه می‌روند هم بهتر از بچه‌های خردسال نیست. برنامه‌ای ده الی دوازده ساعته برای پشت سر گذاشتن یک روز تحصیلی موفق! سراسر در خارج خانه و دور از خانواده.

والدین هم معمولا حدود یک الی دو ساعت در رفت و آمد به محل کار خود و حدود نه الی ده ساعت مشغول ارائه خدمات روزانه به شرکت مربوطه می‌باشند.

اما در ازای این دوری و غفلت از همدیگر و این حجم از تنهایی و افتراق شرکت‌ها به کارمندان خود دقیقا چه می‌دهند؟

در وهله اول مبلغی پول که معمولا در حدی است که نیازهای ضروری و پرداخت اجاره خانه را پوشش دهد و احیانا سالی یک مسافرت البته اگر پس از همه هزینه ها پولی ماند و وقتی اضافه آمد.

در وهله دوم حس قدرت، توان مالی، اعتماد بنفس و پیشرفت. اما باید توجه داشت که بخش بزرگی از این احساسات محصول کار رسانه‌ای است که همزمان در جامعه صورت می‌پذیرد تا افراد همواره به کار کردن برای شرکت‌های بزرگ و کوچک مفتخر باشند و آن را بخشی از هویت خود قلمداد کنند.

بعلاوه جامعه مصرفی با اتکا به ابزار رسانه‌ای خود از جمله صنعت تبلیغات، حداقل مخارج ضروری خانواده را افزایش خواهد داد. مثلا کافی است بعد از افزایش حقوق در یک شرکت همان اقلام ضروری و مصرفی خانواده را از یک فروشگاه بهتر خریداری کنید و یا اتومبیل جدیدی بخرید. در این صورت باز هم هیچ پس‌اندازی نداشته و شرایط با قبل تفاوتی نمی‌کند فقط توهم کیفیت بالاتر زندگی در ما ایجاد می‌شود و سبک زندگی ما دچار تورم خواهد شد. در نتیجه غالب اوقات اضافه درامد خانواده پس انداز نشده و صرف خرید کالا و خدمات جدیدی می‌شود که در تلوزیون یا شبکه‌های اجتماعی تبلیغ می‌شوند.

از طرفی دوام آوردن دراز مدت در این شرکت‌ها نیز مهارت خاصی می‌طلبد. معمولا کارمندان لازم است هر از چند گاهی دوره‌های باز آموزی و دوره‌های جدید تحصیلی را بگذرانند که آن هم نیازمند صرف هزینه و صرف زمان مخصوصا در آخر هفته‌ها است.

در بسیار از موارد به دلیل شرایط بد اقتصادی، شرکت‌ها پروژه جدیدی ندارند و مجبور به تعدیل نیرو هستند. در نتیجه یک کارمند بخش خصوصی همواره با خطر عدم امنیت شغلی روبرو است که خود بار اقتصادی و روحی و روانی شدیدی به خانواده تحمیل می‌کند.

کارمند و کارگر بودن در همه جا سخت است مخصوصا در مهاجرت. اما تصویر سنتی از کارمند در ضمیر ناخودآگاه ملی ایرانیان بگونه‌ای تعریف شده که ، کارمند را شخصی می‌داند که مسئولیت کمی دارد، کم کار می‌کند و غیر مفید است و معمولا نمی‌شود او را اخراج کرد چون کارمند رسمی بخش دولتی است! با این حال همه می‌دانیم این تصویر ذهنی با مدرن شدن ساختار شرکت‌ها تغییر کرده است. در نتیجه دوران کم کاری و خوش باشی و بی مسئولیتی برای کارمندان تمام شده است. از آن مهمتر بزرگترین چالش کارمندان امروزی دست و پا زدن برای بقا در شرکت مربوطه است.

از طرف دیگر جامعه مصرف گرا مردم را در همه ابعاد مالی گرفتار خود کرده است. دهها عنوان صورت حساب و قسط باید بطور ماهیانه و یا هفتگی پرداخت شوند بی آنکه تضمینی وجود داشته باشد که چند ماه دیگر کارمند قصه ما شغل فعلی را دارد یا خیر.

امروزه عدم امنیت شغلی یکی از مهمترین دغدغه‌های کارمندان است. ایشان مجبورند برای تضمین بقای کاری، سلامت روحی روان و جسم خود را قربانی کنند. یعنی صرف زمان مفید با خانواده، خلوت کردن با خود و مطالعه با کیفیت و … اهمیت خود را به مرور از دست می‌دهند و رفته رفته کمرنگ و کمرنگ تر می‌شوند. و تمام روح و جان کارمند می‌شود فکر به کارهای شرکت حتی در ساعات غیر اداری و آخر هفته هم مجبور است ایمیل و تلفن‌های خود را جواب دهد و شبها نیز خواب شرکت را ببیند.

به مرور اتفاقی که می‌افتد فاجعه بار است منافع کوتاه مدت کارفرما (شرکت) بر منافع دراز مدت کارمند غلبه می‌کند.

چه باید کرد؟

تحقیقات علمی ثابت کرده است که ما بلحاظ سلامتی جسم و روان نیاز به کار کردن داریم و بیکاری مستوجب خمودگی و افسردگی می‌شود. اما همان تحقیقات هم ثابت کرده کار زیاد برای سلامت روح و جسم ضرر دارد.

قرار است به اندازه کار کنیم. کار کنیم برای زندگی کردن و نه زندگی کنیم برای کار کردن !

مهمترین اصل کنترل مخارج و پرهیز از خرجهای غیر ضروری و فهم مفهوم تورم سبک زندگی است.

اگر بتوانیم خانه و اتومبیلی با قیمت متوسط و متناسب با نیاز واقعیمان و نه چشم و همچشمی داشته باشیم.

اگر بتوانیم زمانی که پس انداز نداریم، کالای غیر ضروری و قسطی نخریم.

اگر بتوانیم مخاطب پروپاگاندای رسانه‌ها برای خرید کالا و خدمات غیر ضروری نباشم.

شاید نیاز به داشتن کار دوم و یا اضافه کاری‌های طولانی نباشد. از طرفی حرکت به سمت فراهم کردن شرایط کسب و کارهای شخصی، ولو بسیار کوچک، می‌تواند کمک کند تا به مرور از فضای کار ساعتی و وقت فروشی، دور شویم تا به امنیت اقتصادی بهتری دست پیدا کنیم.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : اجتماعی , اخبار , اسلایدر , دانستنی های استرالیا , مهاجرت , پیشنهاد سردبیر
دیدگاه کاربران کل نظرات :1
ارسال دیدگاه